مردان بی ادعا


- ممد آقا پیاده اومدی ؟

- موتور رو ازم گرفتن

- ای بابا ! پیکان رو گرفتن موتور دادن . موتور رو هم که گرفتن! آخه با این یک پا و نصفی چه جوری هر روز بیای بری؟

- دیگه دارم بازنشست می شم. مهم نیست

سوابق ۷ سال و نیم جبهه اش را که اضافه کردند، می تواند زودتر از موعد بازنشست شود. با حقوق بازنشستگی ای که اگر با حقوق اندک معلمی زنش روی هم بگذارند، می توان از پس زندگی برآمد. همیشه به زنش می گفت : نمی شه بیام تو مدرسه ی شما درس بدم؟

- آخه چی درس بدی؟

- اخلاق. سادگی. دلسوزی. رشادت. بیام از جنگ براشون تعریف کنم. آخه این اداره به چه دردی می خوره ؟ احساس بطالت می کنم . معلمی شغل انبیاست

ممد آقا از همان هایی است که کل خانه شان بار‌ ِ دو تا نیسان وانت می شود. از آنهایی که مبلمان ندارد. ماشین هم ندارد. شلوار کتانی خاکی می پوشد و پیراهنش همیشه روی شلوار است. و عینکش را با انگشتانش پاک می کند ...

- چرا امروز زود اومدی خونه ؟

- اداره خبری نبود

- ساعت کاری ات رو کم نکنن توبیخ بشی

- توبیخ بشم به درک ! بازنشست بشم راحت شم از دست این ها

- ناهار آمادس. زینب و زهرا اومدن، زیر ِ دیگ خورشت رو روشن کن گرم بشه ناهارشون رو بده. من برم کم کم مدرسه. راستی، کاوه زنگ زد. موبایلت رو بازم جا گذاشتی خونه

مثل فنر از جا پرید. ... موبایل را برداشت.

- الو ... یاالله حاجی

- و علیکم السلام . کجایی مومن؟ یک گروهان معطل تو هستن. موبایلت رو چرا جواب نمیدی ؟

- جا مونده بود خونه

- گروهان داره می ره مناطق عملیاتی . بی فرمانده مگه میشه رفت ؟

- الله اکبر ! یادم رفته بود.

- قرار بود برای چند روز دیگه برنامه ریزی کنیم. اما ما رو چه به برنامه ریزی ! گفتیم یا حسین پاشیم بریم.

- آره . دلم گرفته بود ... خور های روبروی فاو . بوی اروندرود

- احمد اونجاست .اروند بوی احمد رو میده حاج ممد .

...

سراسیمه بلند می شود .

- باید برم ایستگاه قطار ! یکی دو ساعت دیگه می رسن. اونا از تهران سوار شدن

- امان از دست این واکنش سریع هات

- خانم، ده هزار تومن پول داری به من بدی؟

عینکش را با انگشتانش تمیز می کند و به چشم می زند. موبایلش را در جیب می گذارد و پاشنه ی کفش های پاشنه خوابیده اش را بالا می کشد. تا همسرش کاسه ای آب بیاورد، او در میانه ی کوچه است .

صدای شلپ ِ آب روی آسفالت خیابان، و صدای همسرش ، بدرقه اش می کند : به احمد سلام برسون.

بیا ای دل از اینجا پر بگیریم ره کاشانه ی دیگر بگیریم

بیا گمگشته ی دیرین خود را سراغ از لاله ی پرپر بگیریم

تقدیم به حماسه آفرینان گمنام و مهجور دفاع مقدس

مهدی شادکار
۱ مهر ۱۳۸۹

0 نظرات:

ارسال یک نظر