یک مشت هایکوی نوروزی
نقل و نبات می ریزد اسفند
در قدمگاه بهار ؛
برف ناگاه شب عید
*
پر حرفی می کند اسفند؛
انگار نه انگار
بهار پشت در است
*
چشمها بسته و آغوش گشاده
برای تابش گرمتر خورشید؛
نخستین بامداد بهار
*
پنج دری ها را باز کرد مادربزرگ
و باد نوروزی وزیدن گرفت؛
پایان خانه تکانی
*
« چشمش به راه
تا که خبر می دهد ز دوست » ؛
نوروز در آسایشگاه سالمندان
*
شکوفه های درختان
و چمنزار سبز ؛
هفت سین کوهستان
*
هفت هزار هایکو
نهفته
در هفت سین ِ من
*
اسکناس های عیدی پارسال
لای قرآن؛
آخرین یادگار مادربزرگ
*
عکس های درگذشتگان
برای نوادگان ؛
هفت سین امسال مادربزرگ
*
برف را آب می کند
و چشمه را جاری؛
باد نوروزی
*
شاخه های باران خورده
شکوفه های نو ؛
بوی بهار
*
گریه ی دخترک
خنده ی دخترک ؛
چشمان اش بهاری شده اند
*
بوی گل
عطسه های مطلوب ...
آلرژی بهاری
*
نگاهت باران است
گیسوانت باد ...
بهار آمده است
مهدی شادکار
۳ فروردین ۱۳۹۲
کارگاه شعر انجمن ادبی صهبا
کافه کلمبوس - لوکزامبورگ
پاریس