۱۳۹۰دی۴,
0 com

از بیت اللحم تا تبنین

گروهی در جشن آمدن مسیح بیت اللحم گروهی چشمبراه آمدن مسیح تبنین ...  شب نوئل هم گذشت ... مهدی شادکار ، بیست و پنج دسامبر دوهزار و یازده، پاریس http://iblog-shadkar.blogspot.com/2011/12/blog-post_8502.html ...
Read more »
۱۳۹۰دی۲,
0 com

و عیسی زاده شد ... And Christ was born

Duomo Cathedral , Milan , Italy در شب نوئل در کلیسایی شلوغ ، کودکی، شمعی برافروخت و عیسی در دلش زاده شد ...  مهدی شادکار بامداد ۲۵ دسامبر ۲۰۱۰ - کلیسای سن ژانوییو میدان پانتئون پاریس In Noel night, in a crowded cathedral A...
Read more »
۱۳۹۰دی۲,
0 com

نگاه پنجره

اندرون، پر از نوری رقیق و دود پیپی غلیظ و اوای گیتار؛بیرون، زمستانی تازه از راه رسیده ...پنجره ی بخار گرفته، شاهد است. م.ش. یکم زمستان نود ﭘﺎ...
Read more »
۱۳۹۰دی۱,
0 com

استادی برای زندگی

تقدیم به دکتر ش. ، استاد درس معماری شهرسازی دانشکده فنی - خانم، زیر سماورتو زیاد کن که دیرم شد. دکمه ی پیراهنش را می انداخت. - تو این شهر بلبشو، با این ترافیک مزخرفش معلوم نیست به موقع می رسم دانشکده یا نه ! ۸ صبح در دانشکده فنی کلاس داشت....
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
0 com

مدیریت منابع

تخصیص ۲۱ نفر / ساعت اشک  ِ  چشمهایم در هفته ؛ در غم او که چشمهایش، دیگر مرا نمی بینند. م.ش. مهر ۹۰ پا...
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
0 com

آخرین مسابقه

مغلوب مرگ شد در نبردی نابرابر در دقایق تلف شده (برای شادروان ناصرخان حجازی ) م.ش. - سوم خرداد هزار و سیصد و ...
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
0 com

هایکوهای امید - همدردی با بلازدگان ژاپنی

دریا و ستاره ها ساکت تر از همیشه شب پیش از زلزله سونامی آمد و رفت اشک چشمهایت اما آوار تر است - ویران ترم کرد هنوز بوی چای می دهد قوری چای سالم مانده تنها یادگار مادربزرگ چشمهای بادامی سیاه از غرب تا شرق کشانده بودتش جوان ناکام بر تکه تخته ای...
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
0 com

وصال

در دشتی، چمنزاری در پای کوهی بلند و برفی در خواب باهم بودیم مهدی شادکار ۱۵ فروردین ۹۰ استراسبورگ عکس از خودم. از یک ویدیو آرت در مرکز پمپیدوی پار...
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
0 com

نوروز گرم

چشمها بسته و آغوش گشاده برای تابش گرمتر خورشید نخستین بامداد بهار مهدی شادکار - نوروز ۹۰ - پاریس ...
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
0 com

دعا

غروب آفتاب پنهان پشت ابر ؛ " باران هم که نمی آید !  "  در به در لحظه ی استجابت  دعا ! م.ش. ۱۱ آذر ۸...
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
0 com

هایکوهای سرد زمستانی

چشمها می بینند بخار بازدم را ؛ بامداد  سرد  پاییزی مهدی شادکار ۴ آبان ۸۹ - پاریس *** دانه های برف  و زمانی طولانی برای رقص شبانه ؛ شب  بلند  پاییزی م.ش. ۱۱ آذر ...
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
0 com

مردان بی ادعا

- ممد آقا پیاده اومدی ؟- موتور رو ازم گرفتن- ای بابا ! پیکان رو گرفتن موتور دادن . موتور رو هم که گرفتن! آخه با این یک پا و نصفی چه جوری هر روز بیای بری؟- دیگه دارم بازنشست می شم. مهم نیستسوابق ۷ سال و نیم جبهه اش را که اضافه کردند، می تواند زودتر از...
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
1 com

خداحافظی

لبهایت را نمی دیدم وقتی سخن می گفتیدر واپسین لحظات ... ؛... چشمهایت را می شنیدم. مهدی شادکار بامداد ِ ۲۵ شهریور ۱۳۸۹ - پاریس ...
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
0 com

آزادگان آمدند. احمد نیامد

بیست سال از بازگشت آزادگان به میهن اسلامی گذشت آزادگان آمدند. احمد نیامد می دانی مفقود الاثر یعنی چه ؟‌ این واژه ای نیست که بتوانی در یک جمله معنی اش کنی و برود پی کارش. اصولا معنایش را همگان نمی دانند. جای آن همسری نبودی که دختر شیرخواره اش...
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
0 com

عشوه

دستان ِ پيكرتراش ِ عاشق جاودانه كرد لبخند ِ عشوه گرانه ى معشوقه را مهدی شادکار ٢٠ مرداد ٨٩ موزه لوور پاريس ...
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
0 com

نوروزانه

هفت سين را چيده بودم و در تيك تاك هاى پايانى خيره به عكسى آشنا ... ... " آغاز سال ١٣٨٩ خورشيدى " سال نو مبارك بابابزرگ مهدى شادكار ٢٩ اسفند ١٣٨٨ - ساعت ١٨:٤٠ اندكى پس از لحظه تحويل سال پاریس ...
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
0 com

ماه اسفند چشمبراه بهار است

در خانه ى ننه سرما را كوفت : - " براى مذاكره آمده ام " - " بر سر آزادى شكوفه هاى درختان " اسفند ، اين را گفت و وارد شد. مهدى شادكار ١ اسفند ١٣٨٨ خورشيدى ...
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
0 com

دود سرما

در نیمه شب سرد پاریس در کوچه های تنگ و برف گرفته که راه می رویو با گام های چکمه های سنگینت ، غژغژ برف ها دود سرد سرما را به آسمان فوت می کنی یا دود گرم پیپ را ؟ مهدی شادکارژانویه ۲۰۱۰ پا...
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
0 com

Attractivité

Attractivité des espaces urbains  در سالن آمفی مدرسه معماری ، استاد شهرسازی در باب جذابیت فضاهای شهری سخن می گفت. و امتداد محور دید من ، لا به لای گیسوان دختر ردیف جلویی گیر کرده بود. گیسوان افشان و تاب خورده که مانند آبشاری خروشان بر روی...
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
0 com

بیا ای دل از اینجا پر بگیریم

به چهارراه خیابان ژاکوب و خیابان بناپارت رسیدم . دست چپ ، چند قدمی که بروی ، به مدرسه ی بوزار ( هنرهای زیبا ) می رسی . از کتابخانه ی مدرسه ی معماری پاریس مالاکه ( بوزار ) خیلی خوشم می آید . کتابخانه ، قسمتی از ساختمان بوزار است که به طریقی مدرن ، در...
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
0 com

چوب کبریت سیاه

پیپ را از جیب بغل کولی ام درآوردم . با فندک روشن اش کردم و دو سه پُک به آن زدم … در حوالی پاله رویال قدم می زدم. ویترینی انباشته از پیپ مرا به خود کشاند .***پیرمردی با سیگاری ، بسیار بزرگ بر لب ، و موهایی کاملا سفید و مرتب . نشسته در میان دکانی انباشته...
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
0 com

دختر لوور

در سالنی از سالن های موزه ی لوور ، چهره ی دخترکی نشسته بر روی یک عسلی ، گمارده شده به پاسبانی تابلوهای نقاشی چهره های دخترکان درباری ، نگاهم را دزدید. و دختر لبخند زد . و زیباتر از دخترکان درباری شد. مهدی شادکار آوریل ۲۰۰۹ موزه لوور پار...
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
0 com

انار

انارآسایشگاه سالمندان ، صبح:( یک تخت گوشه ی اتاق ، و پیرزنی فرتوت ، تاق باز روی آن ، که به سختی نفس می کشد. و پسری شش هفت ساله با یک اسباب بازی کنار تخت بازی می کند )پیرزن ( به سختی ) : بچه جان ، یه دقه بیا اینجا کارت دارم. ( سرفه ) من که غیر از تو...
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
0 com

از سمیرا بدش می آمد ...

( تقدیم به علی همایی نژاد ) کلاس تمام شد. از کلاس که خواست خارج شود ، دیگران را دید که با سر و صدا و صحبت با همدیگر خارج می شدند. یکی دو نفر در حال درس پرسیدن از استاد بودند. یکی ادای یک شخصیت سیاسی را در می آورد و دور و بری هایش می خندیدند. چند تا...
Read more »
۱۳۹۰آذر۳۰,
0 com

که بوی خیر ز زهد ریا نمی‌آید

غرق در خواندن بود : « سبحانك يا لا اله الا انت ، الغوث ، الغوث ، خلصنا من النار يارب.» كه صداي در ، او را به خود آورد . اصلا تمايل به بلند شدن نداشت. هم چنان در را مي كوبيدند . پير مرد به اكراه ، كتاب مفاتيح را بست و به سختي بلند شد . زانوانش را گرفته...
Read more »